سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

عید 1392

پسرم سومین بهار زندگیت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک   ...
6 آبان 1392

مرد شدن

سینای من روز به روز بزرگتر میشد و آقاتر و خوشمزه تر جوری که آدم دلش میخواست قورتش بده اینم دست کار خودته عزیزم خسته نباشید   ...
6 آبان 1392

چاقو بازی

آخه وروجک مامانی تو رو چه به این کارا اینجا خونه ی مامان جون زهرا هست وشما حسابی شیطونی میکنی وقتی اونجا میریم. البته  اینجا آقا پرهام کوچولو هست  ولی الان که بزرگ تر شده حسابی 2تایی با هم شیطونی میکنید قربون جفتتون برم ...
6 آبان 1392

محرم 91

یکی یه دونه عزیز خونه این عکس هم محرم 1391 هست و شما حسابی شیطون شده بودی و اذیت میکردی. آخه اذیتات هم خوشکل موشکل بود   ...
5 آبان 1392

محرم 90

عزیزم اینجا خونه ی عمو کمال هست و دومین محرمی که عزیز من اونجاست همون طور که قولت دادم عزیزمو سقا کردم و تو مثل همیشه خوردنی شده بودی آخه یه دقیقه بذار رو سرت باشه عزیز من ...
5 آبان 1392

تولد 2سالگی

عمرم جونم عزیزم نفسم عشقم تولدت مباررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک عزیز دلم قربونت بره مامانی چون که ماهی نمو دوست داشتی بابایی کیکتو اینجوری گرفت بازم میگم عزیزم تولدت مبارک اینم از طرف بابایی   ...
5 آبان 1392

اسباب کشی

سینای مامانی ما 91/8/4 از اون خونه اسباب کشی کردیم و به این خونه اومدیم اسباب کشی خیلی سخت بود هم من هم بابا هم مامان جون اینا حسابی خسته شدن آخه بابا امیر یه آکواریوم خریده این آکواریوم خیلی کارمونو سخت تر کرد وچون که تولد گل پسرمون هم نزدیک بود باید تند تند کارامونو ردیف میکردیم. اینم عکس آکواریوم عزیز دلم ...
4 آبان 1392

پارک

وروجک مامان و بابا اینجا همراه عمه و عمو محسن رفتیم پارک و شما حسابی خوش گذروندی. دوست دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم ...
4 آبان 1392